• وبلاگ : آقــــــــا(صيح اميد)
  • يادداشت : اشراق شاعرانه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام به شما دوست عزيز

    از اينكه سر زديد و نظر داديد بي نهايت ممنونم

    ولي حقيقتش اينه كه منظور دقيق شما رو متوجه نشدم چون نفهميدم خطاب شما به من است يا به شخصي كه قبل از شما نظر داده البته هر دو صورت را تصور كردم و فهميدم . ولي فقط منتظرم ببينم كه با من بوديد يا نه چون خيلي فرق پيدا مي كند .

    و وبلاگ شما خيلي قشنگه . منظورم مطالبش .

    براي شما آرزوي موفقيت دارم

    خدانگهدار

    دوباره سلام

    1)قبل از هر چيز بايد تشكر كنم از حضور پر بركت و نظرات مفيدتون

    2)در مورد لوگوي آبجي نازيلا حق با شماست واگه اون رُ گذاشتم به خاطر اين بود كه لوگوي انتخابي خودشون بوده ، ولي به هر حال يه فكري به حالش مي كنم .

    3)براي لينك دادن به يه كلمه يا اسم به اين ترتيب عمل ميكنيم كه: ابتدا كلمه يا اسم مورد نظر را انتخاب كرده و دكمه درج لينك را كه در شكل نشان داده شده را كليك ميكنيم ،

    در ينجره اي كه باز ميشود در قسمت Type

    http را انتخاب كرده

    و در قسمت URL آدرس مورد نظر را قرار ميدهيم و در قسمت Target

    New را انتخاب مي كنيم تا لينك مورد نظر در يك صفحه جديد باز شود

    در صورت لزوم در قسمت Title توضيحي در مورد لينك مينويسيم و در پايان دكمه Ok را كليك ميكنيم .

    اميدوارم توضيح كافي باشه

    موفق باشيد

    تا بعد

    راستي به روزم (يه مطلب نوشتم در مورد اسلام در آمريكا)

    سلام

    شعر قشنگي بود

    راستي شارُن رسما مُرد ؟؟؟

    موفق باشي

    تا بعد...

    مرد او از سر کار برگشت

    دست هايش پر از خستگي بود

    لابه لاي دو چشم سياهش

    نور کمرنگ دلبستگي بود

    از تنش کهنگي را در آورد

    روي ديوار بي چيزي آويخت

    سوي جوراب زخمي که خم شد

    يکي، دو تا سکه روي زمين ريخت

    دختر کوچکش سکه ها را جمع کرد و به دست پدر داد

    بعد آهسته پرسيد :

    بابا دفتر مشق مرا نديدي ؟

    با همين سوال البته مي گفت :

    کيف آيا برايم خريدي ؟

    اخم هاي پدر توي هم رفت

    پاسخش باز شرمندگي بود

    مرگ در چشم اين مرد عاجز

    بهتر از اين سرافکندگي بود

    گفت : يادم بينداز فردا

    کيف خوبي برايت بگيرم

    در دلش مي گفت : اي کاش تا صبح فردا بميرم

    دخترک باز مثل هر شب نااميد از پدر خفت، افسوس

    اين وسط مادري گريه مي کرد

    گريه مي کرد و مي گفت : افسوس

    دوستان

    ظلم واجحاف و تبعيض

    جزء عادات ديرين خاک است

    بين ما، ما که محکوم خاکيم

    درد بالاترين اشتراک است .

    پاسخ

    آرزوي وصالبرآينه جمال مهدي صلواتبرچهره بي مثال مهدي صلواتبر آن دل بي قرار و عاشق كه بوددر آرزوي وصال مهدي صلواتمحسن حافظياز پيام شما بسيار متشکرم. اميدوارم در زندگي خود در ساية آقا امام زمان (ع) موفق و مؤيد باشيد. براي من هم دعا کنيد. دوستدار شمازاهدي